وصیت نامه پاسدارشهیدعلی محمدآبادی                                                                                            

از طرف علی محمدآبادی بخدمت امام عصر(عج) و نائب بر حقش خمینی کبیروپدر و مادرم و همسرم و برادران و خواهرم وهمشهریانم (سلام علیکم)

اینجانب آنقدر به جبهه می روم که تا در جبهه به شهادت برسم ویابا فتح و پیروزی بر گردم . من در جبهه همه چیز را دیدم و درد های جبهه را درک کردم و به سویش پرواز نمودم و تا آخرین قطره خون با بعثیان می جنگم دردجبهه صبر و استقامت من و شماست و نگهداری آن بر عهده ماست و کمک یاری آن با خداوند است . این نیروی عظیم که خداوند آنها را به این جا کشانده است در هر وقت نماز از تمام نقاط آن صدای الله اکبر از بلندگو ها برپاست که صفهای عظیمی از انسانها ی مخلص آنها را تشکیل داده اند اینها عاشق خداوند هستند، و درد جبهه را می فهمند و صبر می کنند . پدر و برادرانم و جوانان هم سن و سالم بپاخیزید که جبهه را باید من و شما نگهداری کنیم .

      به زندگی چند روزه دنیا چشم نبندیم که فریب خواهیم خورد، واز قافله عقب می افتیم، آنهایی که خود در گوشه و کناری می نشینند و جلوی کسانی که به جبهه می روند را می گیرند یا با زبان تیشه به ریشه اسلام می زنند از دنیا چیزی نمی فهمند و چشم به زندگی چند روزه دنیا دوخته اند دست به هر جنایتی می زنند یا می گویند برای پول به جبهه می روند یا می گویند به خط مقدم جبهه نمی روند شما گول حرفهای پوچ آنها را نخورید و با ابتکار عملتان آنها را سرکوب نمایید که دست از جنایتشان بردارند .

    مادرم و خواهرم وهمسرم امیدوارم که مرا حلال کنید چون نتوانستم خوبی شما را جبران کنم و پدر عزیزم و برادرانم شما هم اینطور . امیدوارم که مرا ببخشید در نمازهایتان غفلت نکنید آنها را در سر وقت به انجام برسانید در مراسم ها و در دعاهای کمیل شرکت کنید اگر می توانید پدرم و برادرانم خودتان در جبهه اسلام حضور یابید و اگر نمی توانید برای آنها کمک و دعا کنید .

     از همشهریان عزیزم کمال تشکر را دارم و امیدوارم به ندای رهبر لبیک گویید و بیشتر به فکر جبهه و جنگ باشید. به خدا پدرم و مادرم و همسرم و خواهرم و برادرانم و همشهریانم و ای خانواده های شهید داده و ملت قهرمان بجنبید که هنوز دیر نشده از قافله عقب نیفتید . خواب دیدم که نوید پیروزی را به عموم رزمندگان داده اند انشاء ا... پیروزی نزدیک است و ساعت 12 شب جمعه 1365/10/5 از خواب بیدار شدم و خوابم را در دفتر جیبی نوشتم انشاء ا... پیروزی نزدیک است و شما هم کمر همت را ببندید در پایان از همگی عذر می خواهم مرا حلال کنید و ببخشید مخصوصاَ پدر و مادرم و همسرم و تمامی قوم و خویشان و همشهریانم و دیگر عرضی نیست بجز بار سفر بستن شما به سوی جبهه یا کمک به رزمندگان و دعا برای امام و رزمندگان به امید پیروزی اسلام

                                                                                                                                                      عصرروزجمعه1365/10/5